روزی ما دوباره کبوترهایمان را

روزی ما دوباره کبوترهایمان
را پیدا خواهیم کرد و مهربانی
دست زیبایی را خواهد گرفت.
روزی که کمترین سرود
بوسه است
و هر انسانی برای هر انسانی
برادری است.
روزی که مردم دیگر در خانه‌هایشان
را نمی‌بندند.
قفل افسانه‌ای است و قلب
برای زندگی بس است...
روزی که معنای هر سخن
دوست داشتن است
تا تو بخاطر آخرین حرف
به دنبال سخن نگردی.
روزی که آهنگ هر حرف
زندگی است
تا من بخاطر آخرین شعر
رنج جستجوی قافیه نبرم.
روزی که هر لب ترانه‌ای است
تا کمترین سرود بوسه باشد.
روزی که تو بیایی
برای همیشه بیایی
و مهربانی با زیبایی یکسان شود
روزی که ما برای کبوترهایمان
دانه بریزیم...
و من آن روز را انتظار می‌کشم
حتا اگر روزی
که دیگر
نباشم...

                   

ا-شاملو

نظرات 1 + ارسال نظر
رحیمی هلری سه‌شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 07:08 ق.ظ http://oxygen-o2.blogsky.com

سلام
این شعر را در دفتر یادداشت کلاس سوم ابتدایی ام یافتم آن سالها هیچگاه متوجه نشدم چرا معلم کلاس سوم از ما خواست که این شعر را یادداشت کنیم- (سال 1357 بود )
یادش بخیر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد