امشب میتوانم غمانگیزترین شعرها را بنویسم.
دوستاش میداشتم و اونیز گاه مرا دوست میداشت.
در شبهایی چنین او را به آغوش میگرفتم.
بارها و بارها او را زیر آسمان ِ بیانتها بوسیدهام.
دوستام میداشت و من نیز گاه دوستاش میداشتم.
چهگونه میتوانستم چشمان درشت ِ ساکتاش را دوست ندارم.
امشب میتوانم غمانگیزترین شعرها را بنویسم.
در فکر اینکه دیگر ندارماش، اندوهگین از اینکه از دستاش میدهم.
پابلو نرودا