سونات 72

My love, at the shutting of this door of night

shut out your dreams: enter with your sky my eyes:
stretch out in my blood as if in a wide river.
Goodbye, goodbye, cruel clarity that was dropped
into the bag of every day of the past:
goodbye to every gleam of clocks or oranges:
welcome oh shadow, periodic friend!
In this boat, or water, or death, or life,
one more time we unite, slumbering, resurrected:
we are the marriage of the night in the blood.
I don’t know who lives or dies, sleeps or wakes,
but it is your heart that delivers,
to my chest, the gifts of the dawn.

اکنون که این در شبانه را می بندیم ،
عشق من!
همراه من بیا! به تو در توی سایه
ها ....
رویاهایت را فرو گذار!
با آسمانت به چشمانم در آ !
در خونم جاری شو ! چونان رودخانه ای وحشی!


وداع با روشنای مهیب روز
که قطره قطره در جوال گذشته می چکد!
وداع با پرتو ساعت و نارنج !
سایه! دوست گاهگاهم! خوش آمدی!!


در این کشتی
یا در میانه امواج
در مرگ
یا در حیاتی تازه
دیگر بار به هم می پیوندیم*،
خواب آلود!
و باز می خیزیم :
چونان عروسی شب در خون!

نمی دانم کیست که می زید و می میرد
می خوابد و بر می خیزد
اما این قلب توست
که همه موهبتهای غروب را در سینه ام می پراکند!



پابلو نرودا
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد