کاش میشد بکشم فریاد:
خورشید تویی!
میهراسم ز غروب.
علی بداغی
من ایمان را
تو نان را برگزیدی
من از خویش و
تو از انسان بریدی
علی بداغی
چه تفاوت دارد
تمامِ نگاهها اگر
سنگ میشود؟
من
دلم برای سنگها هم
تنگ میشود
علی بداغی
غلبه نمودن به قلعهی قلبم
نه محاصره میخواهد
نه توپ و تفنگ
حتّی تلنگرِ یک سنگ
اشارهی تبسمی کافیست
علی بداغی
سر مکش دیوانهوار
در میانِ کوچه
پردهی بیقرار!
باد
پیغامی ندارد
جز غبار
علی بداغی
تماشا را
اگر طاقت نداری
- که داری -
چرا در خلوتم پا میگذاری
علی بداغی
سکوتِ عاشقان
از بیرگی نیست.
سگان را
انتظاری
جز سگی نیست.
علی بداغی
با شگفتی به تماشای گریهام ننشین!
چیزی نیست
تنها
ترانهای تاریک
در تلنبارِ تنهاییام
ترکید
علی بداغی
رها گَرد از حصارِ استعاره
تلنبارِ افاعیل و اشاره
بیا بالای بامِ بیقراری
تماشایی ست تقطیعِ ستاره!
علی بداغ
خراب از خواب میآید ستاره
کنارِ آب میآید ستاره
دلش را میگذارد روی ساحل
لبِ گرداب میآید ستاره
علی بداغی
دلخوش نه به این جهان و آن دیگریام
بی حوصلهتر ز هرچهناممبریام
آن سوی هزارتوی تاریکِ عصب
آیینهنشینِ شهرِ خاکستریام
علی بداغی
بوی جنگی سخت با نان میدهند
رفتنی دیگر به میدان میدهند
پرچمِ خونخواهیِ رویا به دست
چشمهایت بوی باران میدهند
علی بداغی
لحظههایم همه بارانی بود
بودنم بُعدِ غزلخوانی بود
آخرین دست تکاندادنِ تو
اوّلین نقطهی ویرانی بود
علی بداغی
دلی از ”هرچه بادا باد!“ دارم
خیالی خالی از فریاد دارم
کنارِ خطِ پایانِ شقایق
فقط نامِ تو را در یاد دارم
علی بداغی
یک عمر گذشت و بی تو تابآوردم
بیچاره دلم را بهعذابآوردم
هر بار که طفلکی هوایت را کرد
او را به خرابههای خواب آوردم
علی بداغی
شعر شاید شورشی بیحاصل است
ترکشِ تنهایی و نعشِ دل است
یا ... نمیدانم ... فقط حسمیکنم
بغضِ دریا در گلوی ساحل است
علی بداغی
با سلام و آرزوی بودنی همیشهبارانی!
زَهرهی خاکِ مرا، غم ندریده ست هنوز
چمنِ پرچمِ او را نچریده ست هنوز
"نهراس!" ِ خزر و، "هرگز!" ِ هرمز یعنی:
"رنگ از روی درختان نپریده ست هنوز!"
aghaye bodaghi :(( nemidoonid cheghad delemoon baratoon tang shode:(( gofte boodid rooze akhar adama k tamoom nemishan :((amma shoma maro yadetoon rafte