تانگوی مرد ِ بیوه

اما بیش از همه

چیزی وحشت‌ناک، وحشت‌ناک و اتاق غذاخوری متروک،

با شیشه‌ی شکسته‌ی روغن و سرکه

و سرکه راه گرفته است زیر صندلی‌ها،

نور ِ بی جنبش ِ ماه،

چیزی تاریک، و من

مقایسه با خود می‌جویم:

کسی چه می‌داند این چادری فراگرفته از دریاست

و شوراب از پارگی‌هاش می‌چکد.

اتاق غذاخوری ِ وانهاده،

با سطوح ِ بی انتها‌ی ِ دور و برش،

کارخانه‌های رفته به زیر آب،

چوبی که تنها من می‌دانم‌اش،

چرا که اندوه‌گینم و سفر می‌کنم،

و زمین را می‌شناسم، و اندوه‌گینم. 

 

 پابلو نرودا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد