رنگ ِ آبی ِ عکسهای پاره،
رنگ ِ آبی ِ گلبرگها و گردش کنار دریا،
آخرین نام که بر هفتهها میافتد
با ضربهی مرگبار ِ پولاد.
کدامین پیراهن، کدامین بهار گذشت،
کدامین دست، مدام پستانها و سرها را میجوید؟
بخار ِ روشن زمان بیهوده فرود میآید،
فصلها بیهوده،
دمهای وداع که بخار فرود میآید بر آن،
واقعیتهای عجول که با شمشیر به انتظارند:
یکباره چیزی روی میدهد،
چونان حملهی آشفتهی سرخپوستان،
افق از خون میلرزد، چیزی روی میدهد،
وزش باد چیزی میبرد از میان بوتههای گل سرخ.
پابلو نرودا